اينجا همه چي درهمه!!! |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, :: 11:27 :: نويسنده : مينو
قایقی خواهم ساخت ، خواهم انداخت به آب . دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچکسی نیست که در بیشه ی عشق قهرمانان را بیدار کند.
قایقی از تور تهی و دل از آرزوی مروارید ، همچنان خواهم راند . نه به آبی ها دل خواهم بست نه به د ریا ـ پریانی که سر از آب به در می آرند و در آن تابش تنهایی ماهیگیران می فشانند فسون از سر گیسوهاشان.
همچنان خواهم راند . همچنان خواهم خواند : "دور باید شد ، دور" مرد آن شهر اساطیر ند اشت زن آن شهر به سرشاری یک خوشه ی انگور نبود .
هیچ آیینه ی تالاری ، سر خوشی ها را تکرار نکرد . چاله آبی حتی ، مشعلی را ننمود . دور باید شد ، دور . شب سرودش را خواند ، نوبت پنجره هاست .
همچنان خواهم خواند . همچنان خواهم راند .
پشت دریا ها شهری است که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است . بام ها جای کبوتر هایی است ، که به فواره ی هوش بشری می نگرند. دست هر کودک ده ساله ی شهر ، شاخه ی معرفتی است . مردم شهر به یک چینه چنین می نگرند که به یک شعله ، به یک خواب لطیف. خاک ، موسیقی احساس ترا می شنود و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد . پشت در یاها شهری است که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است . شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند . پشت دریاها شهری است قایقی باید ساخت ...
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() آرشيو وبلاگ پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() ![]() نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |