اينجا همه چي درهمه!!! |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جمعه 13 آبان 1390برچسب:, :: 13:3 :: نويسنده : مينو
يعقوب كذاب
يورك بكر علي اصغر حداد
انتشارات ماهي داستان همان داستان هيتلر و يهود با روايتي تازه است . عده اي از يهودي ها در شهركي تحت نظارت آلماني ها زندگي مي كنند . البته اين زندگي تحت قوانين و شرايط بسيار سخت و نا اميدكننده اي است . روزي بر حسب اتفاق يعقوب يكي از يهوديان در قرارگاه آلماني ها رفته و جمله اي در مورد روند نبرد آلمان و روسيه مي شنود . او فردا اين خبر را پخش كرده و عنوان مي كند كه برخلاف قوانين راديويي دارد كه از طريق آن از اخبار آگاه مي شود . بدين ترتيب يعقوب به نوعي ناجي تبديل شده و به دروغ در دل مردم اميد قرار مي دهد ... كتاب نسبتا خوبي بود . موضوعش به نظرم خيلي جديد و زيبا بود و توي يك مسئله كلي نخ نما اومده بود ماجراي خلاقانه اي ايجاد كرده بود ولي نحوه نوشتنش به دلم نبود يك جورايي يكنواخت و كسل كننده بود . انگيزه اي براي خوندن باقي مطلب انگار وجود نداشت . شاید مشکل ترجمه بود! اينم از اون دسته كتاب هايي بود كه خيلي تو ذهنم بود چرا نخوندمش تا حالا! ![]() جمعه 13 آبان 1390برچسب:, :: 13:3 :: نويسنده : مينو
شش شخصيت در جست و جوي نويسنده
لوئيجي پيراندلو حسن ملكي
انتشارات تجربه كارگردان و بازيگرانش در حال تمرين صحنه هاي تئاتر روي صحنه هستند كه ناگهان سر و كله ي 6 نفر پيدا مي شوند اين 6 نفر ادعا مي كنند شخصيت هاي ذهني نويسنده اي هستند كه آنها را تا حدود زيادي پديد آورده ولي نهايتا داستانشان را ننوشته ، آنها مي خواهند صحنه هاي زندگي خود را بازي كنند تا كسي داستانشان را بنويسد و اجرا كند . يك نمايش نامه از پيراندلو كه در يك پرده اجرا مي شه . قشنگ بود خوشم اومد مبحثش جديد و جالب بود چيز تازه اي را مي گفت و حتي وقتي به اين اشاره مي كرد كه شما ادماي واقعي متغيريد ولي ما هميشه يك چيز ثابتيم . شماها مي ميريد و نابود مي شيد ولي ما تو ذهن خواننده ها طي سال ها جاويديم . پيراندلو نويسنده ايتاليايي هست كه توي يك خانواده مرفه سيسيلي به دنيا مي ياد . تحصيلات دانشگاهيش هم ادبيات هست .
قسمت هاي زيبايي از كتاب هر كدوم از ما يه دنيا چيز تو وجودمون داريم ... هر كدوم هم دنياي خاص خودمون را داريم . اگه قرار باشه به حرف هايي كه مي زنيم معني و بهايي را بديم كه خودمون تو وجود خودمون مي فهميم ، چه طور ديگه مي تونيم هم دگيه رو درك كنيم ؟... در حالي كه اون هائي كه به حرف هامون گوش مي دند هم بي برو برگرد اون حرف ها را بنا به معني و ارزشي كه براي خودشون داره تعبير مي كنند... يعني بنا به همون معني و ارزشي كه به دنياي دروني خودشون مربوطه . ما فكر مي كنيم هم ديگه رو مي فهميم ... در حالي كه هيچ وقت واقعا نمي فهميم .
واقعيت مثل يك كيسه مي مونه ... خالي كه باشه سرپا وانمي سته . براي اينكه سرپا نگه ش داري ، اول بايد تمام دلايل و احساساتي رو كه باعث موجوديت ش شده ند بريزي توش . ![]() جمعه 13 آبان 1390برچسب:, :: 13:3 :: نويسنده : مينو
سفر
لوئيجي پيراندلو بهمن فرزانه
انتشارات پنجره شب زفاف : دختر جوان به زور با مرد بيوه اي ازدواج كرده كه نگهبان قبرستان است . فرولا خانم و دامادش آقاي بانزا : مادرزن مي گويد داماد دخترش را محبوس كرده و داماد مي گويد مادرزن ديوانه است و دخترش مرده و اين زن همسر دوم اوست نه دختر ان پيرزن . به صورت نمايش نامه روي صحنه مي رود . خيلي قشنگ بود و واقعا به دلم نشست هم موضوعات بسيار زيبا بود هم روند داستان و هم پايانش و ترجمه آقاي فرزانه بي نظيره بسيار روان و جذاب ترجمه مي كنه . آقاي پيراندلو در سال 1934 برنده جايزه نوبل مي شوند . ![]() جمعه 13 آبان 1390برچسب:, :: 13:3 :: نويسنده : مينو
يكي هيچ كس صدهزار
لوئيجي پيراندللو بهمن فرزانه
انتشارات علمي فرهنگي داستان در مورد موسكاردا است مردي ثروت مند كه روزي زنش به او مي گويد دماغش كج است و همين بهانه اي مي شودبراي اينكه مرد بارها و بارها خود ا در اينه ببيند توجه كند كه از ديدگاه سايرين چه شكلي است و كم كم به شكل و شمايل و خصوصيات اخلاقي خود شك كند . دوسش نداشتم شايد موضعش جالب باشه اما در داستان كوتاه يك جورايي حرفها و صحبتهاش حوصله من رو كه سر برد .
قسمت زيبايي از كتاب آه كه زن ها چه قدر جالبند و شوهرها قدرشان را نمي دانند . زن ها آفريده شده اند تا عيوب شوهران خود را كشف كنند . ![]() جمعه 13 آبان 1390برچسب:, :: 13:3 :: نويسنده : مينو
بيست داستان
لوئیجی پيراندلو زهرا خانلري
انتشارات علمي فرهنگي سه انديشه ي دخترك گوژپشت : دختر گوژپشت كه پسر همسايه به او نگاه مي كند . يك مجموعه داستان ديگه از پيراندلو . خيلي قشنگ بود و واقعا به دلم نشست با وجود طولاني بودن اصلا خسته نمي شدم موضوعاتش و سرانجام داستان هاش را دوست داشتم كلا به نظرم مي رسه پيراندلو قلمش براي داستان كوتاه مناسب تر بوده . پيراندلو با دختر يكي از دوستان پدرش ازدواج مي كنه دختري بسيار زيبا و بدون هيچ علاقه اي به هنر يا ادبيات . اونها 3 بچه پيدا مي كنند ولي بعد از زايمان سوم كار خانمش به جنون مي كشه و حتي در تيمارستان هم بستري مي شه . ![]() آخرین مطالب ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() آرشيو وبلاگ پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() ![]() نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |