اينجا همه چي درهمه!!! |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 20:7 :: نويسنده : مينو
آغاز یک زن
می گویند ![]() سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 14:39 :: نويسنده : مينو
همراه بسیار است، اما همدمی نیست دلبسته اندوه دامنگیر خود باش کار بزرگ خویش را کوچک مپندار چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت در فکر فتح قله قافم که آنجاست ![]() سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 14:39 :: نويسنده : مينو
دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, :: 11:27 :: نويسنده : مينو
همه را می شنوم می بینم من به این جمله نمی اندیشم به تو می اندیشم ای سرا پا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم همه و قت، همه جا من به هر حال که باشم به تو می اندیشم تو بدان این را تنها تو بدان تو بیا تو بمان با من تنها تو بمان جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب من فدای تو به جای همه گلها تو بخند اینک این من که به پای تو در افتادم باز ریسمانی کن از آن موی دراز تو بگیر تو ببند...
![]() دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, :: 11:27 :: نويسنده : مينو
همه ی هستی من آیه تار یکیست که ترا در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد من در این آیه ترا آه کشیدم ، آه من د ر این آیه ترا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود ر ا از شاخه می آویزد زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر می گردد زندگی شاید افروختن سیگاری باشد، در فاصله ی رخوتناک دو هماغوشی یا عبور گیج رهگذری باشد که کلاه از سر بر می دارد و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید : " صبح بخیر " زندگی شاید آن لحظه ی مسدودیست که نگاه من ،در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد و در این حسی است که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازه ی یک تنهایی است دل من که به اندازه ی یک عشق است به بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگرد به زوال زیبای گلها در گلدان به نهالی که تو در باغچه ی خانه مان کاشته ای و به آواز قناری ها که به اندازه ی یک پنجره می خوانند آه... سهم من اینست سهم من اینست سهم من آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد سهم من پایین رفتن از یک پله ی متروکست و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست و در اندوه صدایی جان دادن که به من می گوید: ( دستهایت را دوست می دارم ) دستهایم را در باغچه می کارم سبز خواهم شد، می دانم ، می دانم ، می دانم و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم تخم خواهند گذاشت گوشواری به دو گوشم می آویزم از دو گیلاس سرخ همزاد وبه ناخن هایم برگ گل کوکب می چسبانم کوچه ای هست که در آنجا پسرانی که به من عاشق بودند ،هنوز با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر به تبسم های معصوم دخترکی می اندیشند که یک شب او را باد با خود برد... کوچه ای هست که قلب من آن را از محله های کودکیم دزدیده ست سفر حجمی در خط زمان و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن حجمی از تصویری آگاه که ز مهمانی یک آینه بر می گردد و بدینسانست که کسی می میرد و کسی می ماند هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد ، مرواریدی صید نخواهد کرد من پری کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام ، آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد و سحر گاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد فروغ فرخزاد
![]() آخرین مطالب ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() آرشيو وبلاگ پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() ![]() نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |