اينجا همه چي درهمه!!! |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 9:3 :: نويسنده : مينو
آه ای زندگی منم که هنوز همه ذرات جسم خاکی من با هزاران جوانه می خواند من ترا در تو جستجو کردم پر شدم از ترانه های سیاه حیف از آن روزها که من با خشم غافل از آن که تو بجائی و من آه، ای زندگی من آینه ام عاشقم، عاشق ستارهء صبح می مکم با وجود تشنهء خویش ![]() شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 9:3 :: نويسنده : مينو
عاقبت خط جاده پايان يافت من رسيدم ز ره غبار الود نگهم بيشتر ز من مي تاخت بر لبانم سلام گرمي بود شهر جوشان درون کوره ظهر کوچه مي سوخت در تب خورشيد پاي من روي سنگفرش خموش پيش مي رفت و سخت مي لرزيد خانه ها رنگ ديگري بودند گرد الوده تيره و دلگير چهره ها در ميان چادرها همچو ارواح پاي در زنجير جوي خشکيده همچو چشمي کور خالي از اب و نشانه ي او مردي اوازه خوان ز راه گذشت گوش من پر شد از ترانه ي او گنبد اشناي مسجد پير کاسه هاي شکسته را مي ماند مومني بر فراز گلدسته با نوايي حزين اذان مي خواند مي دويدند از پي سگها کودکان پا برهنه سنگ به دست زني از پشت معجري خنديد باد ناگه دريچه اي را بست از دهان سياه هشتي ها بوي نمناک گور مي امد مرد کوري عصا زنان مي رفت اشنايي ز دور مي امد در انجا گشوده گشت خموش دستهايي مرا به خود خوانندند اشکي از ابر چشمها باريد دستهايي ز خود مرا راندند روي ديوار باز پيچک پير موج مي زد چو چشمه اي لرزان بر تن برگهاي انبو هش سبزي پيري و غبار زمان نگهم جستجو کنان پرسيد در کامين مکان نشانه ي اوست ليک ديدم اتاق کوچک من خالي از بانگ کودکانه ي اوست از دل خاک سرد ايينه ناگهان پيکرش چو گل روييد موج زد ديدگان مخملي اش اه در وهم هم مرا مي ديد تکيه دادم به سينه ي ديوار گفتم اهسته اين تويي کامي ليک ديدم کز ان گذشته ي تلخ هيچ باقي نمانده جز نامي عاقبت خط جاده پايان يافت من رسيدم ز ره غبار الود تشنه بر چشمه ره نبرد و دريغ شهر من گور ارزويم بود ![]() شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 9:3 :: نويسنده : مينو
شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 9:3 :: نويسنده : مينو
چون درختي در صميم سرد و بي ابر زمستاني
![]() شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 9:3 :: نويسنده : مينو
هارم دخترم از خواب برخيز
شكر خندي بزن و شوري برانگيز گل اقبال من اي غنچه ي ناز بهار آمد تو هم با او بياميز *** بهارم دخترم آغوش واكن كه از هر گوشه، گل آغوش وا كرد زمستان ملال انگيز بگذشت بهاران خنده بر لب آشنا كرد *** بهارم، دخترم، صحرا هياهوست چمن زير پر و بال پرستوست كبد آسمان همرنگ درياست كبود چشم تو زيبا تر از اوست *** بهارم، دخترم، نوروز آمد تبسم بر رخ مردم كند گل تماشا كن تبسم هاي او را تبسم كن كه خود را گم كند گل *** بهارم، دخترم، دست طبيعت اگر از ابرها گوهر ببارد و گر از هر گلش جوشد بهاري بهاري از تو زيبا تر نيارد *** بهارم، دخترم، چون خنده ي صبح اميدي مي دمد در خنده تو به چشم خويشتن مي بينم از دور بهار دلكش آينده ي تو ![]() آخرین مطالب ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() آرشيو وبلاگ پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() ![]() نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |